معنی ابزار اضافی

حل جدول

ابزار اضافی

یدک، یدکی


اضافی

مازاد

افزون، افزودنی، دیگر، زائد، مازاد، زیادی، یدکی


چیز اضافی

به درد نخور، زائده

فارسی به عربی

اضافی

اضافه، اضافی، اکثر، زائد


نرخ اضافی مالیات اضافی

ضریبه اضافیه

فرهنگ فارسی هوشیار

اضافی

بیشی افزونی (صفت) منسوب به اضافه زیادتی افزونی: کارهای اضافی.

لغت نامه دهخدا

اضافی

اضافی. [اِ فی ی] (ع ص نسبی) منسوب به اضافه. رجوع به اضافه شود. || الحاقی. (ناظم الاطباء). || نسبی. اعتباری. مقید، در مقابل مطلق: از این چهار مایه دو سبک است و دو گران. سبک مطلق آتش است و سبک اضافی هواست. و گران مطلق زمین است و گران اضافی آب. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || ارتباطی. (ناظم الاطباء).


ابزار

ابزار. [اَ] (اِخ) نام قریه ای به دوفرسنگی نیشابور، و جماعتی از اهل علم منسوب بدین قریه اند.

ابزار. [اَ] (اِ) افزار. اوزار. ادات. آلت. وسیله. مایه. || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه. و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات. و اینکه لغویین عرب این کلمه را جمع بزر گویند غلط است، چه این کلمه فارسی است و اسم جنس است نه جمع، چنانکه افزار و اوزار صورت دیگر آنست. ج ِ عربی آن ابازیر است. || در اصطلاح بنایان، کشو که زیر سقف از گچ بر گیلوئی کنند. || در کلمات مرکبه همیشه به معنی آلت و وسیلت و مایه باشد، چون دست افزار و پاافزار و دیگ افزار و بوی افزار و جز آن.

عربی به فارسی

اضافی

زیادی , زاءد , فوق العاده , اضافی , بزرگ , یدکی , خارجی , بسیار , خیلی

فرهنگ عمید

اضافی

بیش از میزان مورد نیاز، زائد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اضافی

زاید، زیادی، مازاد، یدکی

فارسی به آلمانی

اضافی

Besonders, Mehr, Weiter ferner, Weiter, Zusätzlich

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اضافی

افزونه، افزودنی، دیگر

معادل ابجد

ابزار اضافی

1103

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری